بحران دیرینه ایران در حوزه آب در برخی از منابع آبی همچون دریاچه ارومیه بسیار خودنمایی کرده اما آنچه قابل توجه است، توجه ویژه دولت یازدهم و اقدامات صورت گرفته درباره موضوع آب است.
از سال ۱۳۷۳ تا سال ۱۳۹۳ حدود هشت متر تراز آب دریاچه پایین کاهش یافت و با این که دولت دهم برنامه ریزی کرده بود اقداماتی را برای تثبیت آب دریاچه انجام دهد، اما با پایان یافتن دوره دولت عملاً هیچ اقدامی صورت نپذیرفت و وضعیت دریاچه به مراتب بدتر شد.
با روی کارآمدن دولت یازدهم، عملیات نجات دریاچه وارد فاز اجرایی شد به طوری که در طول ماههای اولیه سعی شد تمام اطلاعات مربوط به میزان آب دریاچه، سطح زیرکشت و پتانسیلهای موجود برای احیای دریاچه با آمار دقیق استخراج شود. مجموعه اقدامهای انجام شده و استفاده از تجربیات جهانی باعث شد تا در سه سال اول تراز آب دریاچه که قرار بود تا کاهش ۱۲۰ سانتیمتری قرار گیرد، ۲۰ سانتیمتر نیز بالاتر آمد و عملاً آب دریاچه ارومیه تثبیت شد.
مرحله دوم بسیار سخت تر بود، چرا که این مرحله باید همراه با صرفهجویی آب در بخش کشاورزی باشد. مطالعات نشان میداد با کاهش ۴۰ درصد از مصرف آب در بخش کشاورزی میتوان هم آب دریاچه را احیا کرد و هم اینکه از سطح تولید کشاورزی در منطقه کاسته نشود.
از آنجا که در طول زمان سیاست و یا نظارت خاصی روی مصرف آب کشاورزی در این منطقه اعمال نشده بود، این امر باعث شده بود تا اگر گیاهی به طور مثال به یک واحد آب در طول شبانه روز نیاز دارد بیش از ۲ واحد آب مصرف کند.
این در حالی بود که به لحاظ فنی بهدلیل آب دادن بیش از حد به گیاه، بهرهوری کشاورزی نیز پایین آمده بود و کشاورز نیز از این مسأله چندان اطلاعی نداشت. با بررسیهای ماهواره ای و مطالعات انجام شده و استحصال نوع و نحوه کشت در منطقه برنامه ریزی شد تا روی بهرهوری مصرف آب در بخش کشاورزی در این منطقه کار شود و جالب اینکه بعد از اجرای این عملیات با اینکه از مصرف آب کشاورزی منطقه کاسته شده بود، اما میزان برداشت محصول افزایش یافته بود. این امر نشان میدهد که نوع کشاورزی منطقه برای سالیان متوالی به صورت سنتی بوده است.
بنابراین بسیاری از کارشناسان آبی معتقدند که احیای دریاچه ارومیه به لحاظ فنی، شدنی است. اما شاید مهمترین مشکل موجود در این امر، وجود مشکلات ساختاری موجود در منطقه باشد. به این معنا که شاید در میان نهادهای موجود در منطقه هنوز بر سر راههای احیای دریاچه ارومیه اختلاف نظر دارند و به یک اجماع کامل نرسیدهاند.
به طور عمده دو کار مشخص برای تثبیت اولیه آب دریاچه انجام شد؛ اول اینکه؛ سعی شد آب موجود ناشی از وقوع سیل یا آبهای زرینه رود و سمینه رود به یکدیگر متصل شده و به دریاچه ارومیه بریزد. با این کار حدود یک میلیارد مترمکعب به ورودی آب دریاچه نسبت به سالهای گذشته افزوده شد.
در مرحله دوم؛ سردهانه ها کنترل شد و از تحویل آب اضافی به بخش کشاورزی که عمدتاً هدر میرفت، ممانعت به عمل آمد. به طور کلی با انجام اقدامات انجام شده و کاهش تلفات مسیر از ۳۶ درصد در سال ۹۴-۹۳ به ۱۵ درصد در سال ۹۵-۹۴، حدود ۱۹۰۰ میلیون مترمکعب آب به صورت خالص وارد دریاچه ارومیه شد.
برنامه این بود که در طی سه سال اول وضعیت دریاچه ارومیه تثبیت و در هفت سال آتی این دریاچه به نوعی پایداری در منابع و مصارف آب برسد. زمین شناسان اعتقاد داشتند اگر نتوانیم در سه سال اول دریاچه را تثبیت کنیم، دریاچه کاملاً از بین خواهد رفت. بنابراین هدف اول تثبیت آب دریاچه در طی سه سال اول و هدف بعدی احیای دریاچه در هفت سال آتی قرار گرفت. در شهریور سال ۹۵ آب دریاچه تثبیت شد.
به نظر میرسد حل این بحران نیازمند یک اجماع کلی در میان مجموعه حاکمیت و ایجاد اراده در کلیت آن برای حل این بحران است. یعنی اگرچه شاهد ابلاغ سیاستهای کلان زیست محیطی از سوی رهبری و توجه ویژه قوه مجریه به مسأله آب و قراردادن آن در اولویت اول برنامه ششم توسعه هستیم، اما زمانی که این سیاستها و برنامهها به اختصاص اعتبار و همکاری بین دستگاهی میرسد با مباحث دیگر خلط شده و از اولویت اول بودن خارج شده و به رتبههای پایین تر تنزل میکند.
این است که امروز ما شاهد این هستیم که بحران آب، خود را به سایر بخشهای کشور تحمیل میکند. این امر نشان میدهد که ما «ریسک مدیریت بحران» را قبل از اینکه بحران آب بهوجود آید انجام ندادیم. شاید اگر به موقع در بسیاری از دشتهای کشور با هزینههای اندک مدیریت ریسک- به عنوان مرحله ماقبل مدیریت بحران- را انجام میدادیم، امروز در زمان وقوع بحران و خشک شدن بسیاری از این دشتها و تلاب ها مجبور نبودیم برای «مدیریت بحران» به فکر انجام هزینههای میلیاردی، نه برای حل، بلکه تسکین درد ناشی از بحران آب در بسیاری از دشتهای کشور باشیم.
این مسأله را می توان در نبود یا در نظر نگرفتن «زنجیره ارزش» در اجرای کارها یا تدوین پروژههای علمی در زمینه مدیریت بحران آب جستجو کرد. به این معنا که برای حل بحران آب بایستی به مسائلی چون «بازار آب»، «نحوه تأمین بودجههای خُرد» در زمانی که دولت توانایی تأمین مالی پروژهها را ندارد، تحقیقات و مطالعات دانشگاهی و… به صورت یک پکیج و در راستای تقویت و هماهنگی با یکدیگر نگاه کرد.
این در حالی است که قبل از این هر کدام از بخشهای کشاورزی، برنامه و بودجه یا دانشگاهها به صورت بخشی صرفاً به دنبال انتفاع خود بودند. بنابراین از طرف پایین یعنی از طرف نهادهای مدنی، دانشگاهی، اصناف و اتحادیههای کشاورزی و سایر نهادهای ذینفع در مسأله بحران آب در ایران باید در قالب یک زنجیره ارزش و هماهنگ با یکدیگر اقدامات موردنظر صورت گیرد.
در برنامه ششم توسعه نیز در موضوع آب چند چالش مهم وجود دارد. به طور مثال در این برنامه پیشبینی شده که کشور تا پایان برنامه در چندین محصول بایستی خودکفا شود. این امر نشان میدهد که چیزی حدود ۲۲.۵ میلیارد مترمکعب تعهد آبی جدید برای کشور در این برنامه ایجاد شده است.
مسعود تجریشی مدیر دفتر برنامهریزی و تلفیق ستاد احیای دریاچه ارومیه در این باره می گوید که متاسفانه ما در طول این سالها با مسأله آب به صورت مدیریت بحران برخورد کردیم، این در حالی است که میبایست قبل از مدیریت بحران، در این حوزه «مدیریت ریسک» انجام میشد. فراموش نکنیم که مسأله بحران آب، تقریباً یک امر جهانی است، اما از آنجا که در بسیاری از این کشورها از سالها قبل روی آن برنامه ریزی کردهاند و به اصلاح با «مدیریت ریسک» با آن برخورد کردهاند، امروز بسیار راحت تر و کمهزینهتر با این بحران روبرو خواهند شد.
وی گفت: در یکی از این جلساتی که با یک هیأت استرالیایی داشتم، مسئول این هیأت اشاره میکرد که ما در طول ۲۰ سال حدود ۳۰ میلیارد دلار هزینه کردیم تا توانستیم میزان بهرهوری آب و تناسب میان بهرهبرداری از آب، محیط زیست و کشاورزی را به یک پایداری و تعادل برسانیم. این در حالی است که ما در طول سالیان گذشته در حوضههای آبریز نتوانستیم به صورت کامل و نهادینه تمام بخشهای ذینفع را به صورت هماهنگ پای کار آورده و نوعی تعادل در مصرف و بهره وری آب ایجاد کرده باشد.
وی با بیان اینکه در سالهای گذشته در هیچ برنامه توسعه ای که مرتبط با موضوعات آب باشد، بند یا ماده مربوط به آب وجود ندارد که به صورت تمام و کمال اجرا شده باشد، اظهار کرد: این امر نشان میدهد که عموماً در کشور خشک و نیمه خشک ما، پیش از این مسأله آب چندان در اولویت برنامههای توسعه نبوده است.
این مقام مسئول ادامه داد:متاسفانه هنوز برای بسیاری از برنامه ریزیهای انجام شده در زمینههای زیست محیطی نگرش علمی وجود ندارد و تعریف دقیقی از مفاهیم و برنامههای زمانبندی تدوین شده ارائه نمیشود. به طور مثال زمانی که نیاز به رهاسازی آب در یک بازه زمانی است، در دنیا روی ثانیههای زمان رها سازی مطالعات جامعی صورت میگیرد به این معنا که اگر آنها به نتیجه برسند که رهاسازی آب در شامگاه روز ۱۵ بهمن ماه بایستی انجام شود، این تصمیم براساس یک سری مطالعات جامع انجام شده و امکان اینکه این امر به دخالت یا پیشنهاد یک نفر چندساعت به تأخیر بیفتد ندارد، مگر در زمانی یک اضطرار خاص پیش بیاید. اما در کشور ما از آنجا که برای این امر مطالعات جانبی و تأثیر و تأثر آن در بازههای زمانی و با توجه به اقلیم و یا سایر مسائل بررسی نمیشود چندان فرقی نمیکند که این رها سازی چند روز جلوتر یا عقب تر اتفاق بیفتد.
به گفته تجریشی وقتی برنامهریزی میشود که حدود ۴۰ درصد از میزان مصرف آب کشاورزی باید کاسته شود تا شاهد احیای دریاچه ارومیه باشیم. همه باید پای کار بیایند و کسی که در حوزه امنیتی کار میکند بایستی گزارش امنیتی از پیامدهای آن ارائه دهد، و کسی که مسئول آب منطقهای است در حوزه خودش یک گزارش مبسوط در این زمینه ارائه دهد و الی آخر. بنابراین اینکه اشاره میشود که کل حاکمیت بایستی برای حل مسأله آب وارد شود، به این معناست که بتوان با قاطعیت ضمانت اجرایی تصمیمات گرفته شده در سطح کلان در زمینه آب را تضمین کرده و در نهایت به حل مسأله و یا کاهش پیامدهای آن پرداخت.
اگر به عوامل درگیر در مسأله آب و بحث آگاهی این عوامل نسبت به مسأله آب در کشور نگاه کنیم میفهمیم که یک آگاهی عمومی نسبت به آن وجود دارد. به طور مثال، اگر از «مردم» به عنوان یک طرف درگیر مسأله آب، شروع کنیم میفهمیم که عمده مردم از طریق تغییرات در حال وقوع در شیوه زیست خود و یا آگاهی ای که از رسانههای مختلف کسب کردهاند، مسأله بحران آب را به خوبی درک کردهاند.
اخیراً یک مجله معتبر بین المللی یک نظرسنجی از میزان حساسیت مردم دنیا نسبت به تغییر اقلیم انجام داده بود که نتایج آن بیانگر میزان حساسیت بیش از ۸۰ درصدی مردم نسبت به تغییر اقلیم بود، این در حالی است که آمارهای مربوط به جامعه آمریکا یا کشورهای عربی حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد است. بنابراین مردم، تغییراقلیم و کمبود آب را با پوست و گوشت خود احساس کردهاند.
از منظر تاریخی و جغرافیایی ما با این گزاره که «ایران یک کشور کم آب است» و یا «ایران در یک منطقه خشک و نیمه خشک دنیا قرار دارد» برخورد کردهایم، دولتمردان ما نیز نسبت به مسأله آب و پدید آمدن این مسأله در بسیاری از نقاط کشور اذعان دارد و حتی در برنامه ششم توسعه آب و آب و فاضلاب را جزو اولویتهای چهارگانه کشور قلمداد کرده است.